کارگردان نمایش «آناتومی تنهایی»:
مفهوم تئاتر تجربی در زمان متغیر است
نمایش«آناتومی تنهایی» از ۲۳ تیرماه تا ۳۰ تیرماه در تالار وحدت مجتمع فرهنگی هنری ارومیه به روی صحنه رفت. به همین بهانه با حامد محبی نویسنده و کارگردان این نمایش گفت و گویی انجام داده ایم که میخوانید:
حامد محبی متولد 1370 رامسر وبزرگ شدهی مشهد است و از سال 88 فعالیت تئاتری خود را شروع کرده، نمایش های فکر کن خدایی، خانم ها و آناتومی تنهایی از جمله نمایش های هستند که طراحی و کارگردانی کرده و در نمایشهایی چون "دو حکایت از چندین حکایت رحمان"،" فکر کن خدایی"، "بدریه ما ادری"، "فرشته ها"، "آنالیز"، "خانمها" و "آناتومی تنهایی" بازی کرده است.
مفهوم مورد نظر شما از «تئاتر تجربی» چیست؟
مفهوم تئاتر تجربی به شدت وسیع و در زمان متغیر است. اما به نظر من و آن چیزی که برای این کار در نظر داشتم، اولین چیز در تئاتر تجربی مداخله در موقعیتِ منِ بازیگر نسبت به تماشاگر است. دومین چیز در این نوع تئاتر نسبتِ تکنولوژی و تئاتر با توجه به فرمِ اثر میباشد که مشخصا در روزگار حال حاضر تکنولوژی به شدت در روند زندگی انسان ها تاثیر گذار است و این خود در تئاتر تجربی میتواند با شکستنِ ساختارِ واقعیاش در زندگی عادی نمودِ تاثیر گذارتری در انسان داشته باشد.
نمایشنامه در مورد چیست؟
تنهایی. دغدغهای که گریبانگیرِ انسانهابوده و هست. متاسفانه از آغاز، انسانها از تنهایی رنج می بردند. به نظر من تمامِ ریشهیِ خشونت و پرخاشگریِ آدمها ریشه در تنهاییِ آنها دارد.
مفهوم مورد نظرشما از تنهایی در این نمایشنامه چیست؟
در این نمایشنامه وقتی از تنهایی حرف زده میشود، تنها بودن به معنایِ عامِ آن مد نظر نیست. تنهاییِ واقعی در جمع ایجاد میشود. دنیایِ نکنولوژی، انسانها را بیشتر کنار هم قرار میدهد و همین عامل، تنهاییِ انسانها را بیشتر میکند. چرا که وقتی من با خودم تنها باشم، مَنَم با خودم هست و خودم با منم. ولی اگر در جمعی حضور داشته باشیم مَنِ ما از خودِ ما غافل خواهد شد و به فکرِ بودن با کناریِ خود است. از آنجایی که هر کَس به فکرِ اهداف و رفعِ نیازهایِ خود میباشد، تنهایی در جمع، خواه ناخواه به اوجِ خود خواهد رسید. اینجاست که وحشیگریِ ما رشد میکند و به جایی خواهیم رسید که حتی خودزنی میکنیم. چه از درون، چه از بیرون. گیج و منگ میمانیم که چه شده و چه خواهد شد. مُدام امروز را همان فردا میپنداریم و مُدام خود را مقابلِ خود. در این مرحله چون تصویری آشنا از خود نداریم، قادر به تحمل خود نیستیم و به دنبالِ راهی برایِ فرار کردن از موقعیتی که در آن قرار گرفته ایم، هستیم. به نوعی، ترس از تنهایی را میشود با ترس از مرگ مشابه دانست. چرا که با قطعِ پیوندهایِ بیرونی یا اجتماعی، ما را با خود تنها میگذارد. درواقع شخصیت هایِ این نمایش را در وضعیتِ ترس از تنها ماندن خواهیم دید.
در این نمایش چگونه به این مفهوم پرداخته شده است؟
در این نمایش برخی از علائم تنهایی به شکل اغراق شده یا به عبارتی به آن شکلِ سرکوب شدهاش نشان داده شده است. سعی شده است احساساتِ منتج از تنهایی یعنی حس ناامنی، اضطراب و افسردگی در نمایش تصویر و تعریف شود. در اپیزودهایِ موجود، شاهدِ روشهایِ درمانِ تنهایی در دورانِ مُدرن از جمله آوردنِ "او" (به مثابه همدَم - حیوانِ خانگی) توسطِ پیرزن که باز هم چارهساز نمیشود و پیرزن مغلوبِ تنهایی میشود. و یا در اپیزودِ نهایی، تنها روشِ اساسیِ درمانِ تنهایی نشان داده میشود (خودشناسی) که مَرد نهایتا در تحملِ پروسهیِ شناختِ خود دچارِ مشکل خواهد شد. به عبارت دیگر، در این نمایش، من به دنبال روزمرگی ها ی انسان هستم که سکون وسکوتِ ناخودآگاه او را تصویرکند، نه سکون وسکوت خودآگاه او را.
با توجه به توضیحاتی که دادید، آیا این نمایش برای عموم مردم قابل فهم هست؟
سوال خیلی خوبیه. این چند وقتی که من درگیر تمرینات این نمایش بودم، خیلی از دوستان به من گوشزد میکردند که "من میخوام با مامان بزرگم بیام، مامان بزرگمم میفهمه؟".من فقط لبخند میزدم و کار دیگری در توانم نبود. ولی لازم هست اینجا نکته ای را در رابطه با مشخصا نمایش آناتومی تنهایی خدمتتون عرض کنم. در این نمایش اساسا سعی کردم آن چیزی که در ذهنم به شکل رویا اتفاق میافتد را از طریق ادراک حسی، شکل خارجی بدهم. درواقع به دنبال فرمی از اجرا بودم برای بیان ذهنیات خودم. در فرم به دنبال چیزی بودم که درک و فهمیده شدن را کمی به تعویق بیاندازد اما در نهایت تبدیل به معنا شود.اینکه رویای من را کسی نمیفهمد برایم مهم نیست. اما اینکه مخاطب با دیدنِ واقعیتِ شکسته شدهی ذهنِ من که به تصویرِ بیرونی تبدیل شده است، معنایی را با توجه به تجربه های شخصیِ زندگی خود، در خود پیدا نکند، شکست خورده ام.
در این نمایش در حوزه ی نسبت تماشاگر و اجرا در پی تجربه ی چه چیزی هستید؟ و چرا با تئاتر؟
تماشاگر، علاوه بر نقشِ اجتماعیاش به دنبال یافتنِ هویت و نقش نمایشیاش در این جهان پهناور است. و همین به خودباوری و باورهای هستیشناسانهاش کمک میکند. درواقع سعی بر ای این است که، تمامِ طراحیهایِ انجام شده در نمایش، با نگاه جامعه شناختی، روانشناختی و فلسفی به مردم بنگرد.
در رابطه با بخش دوم سوالتان باید به تئاتر به شکل یک تهدید نگاه کرد. تهدیدی که فقط با تئاتر میشود نسبت به یک مسئله ایجاد کرد. به نظر من اگر مسئله ای را با توجه به فرمی که در رابطه با آن موضوع در نظر دارید، بشود در مدیومهای دیگر هنری به نمایش گذاشت نباید از تئاتر برای نشان دادن آن استفاده کرد. در غیر این صورت فقط اتلاف وقت و سرمایه ست. تفاوت تئاتر با سینما، عکاسی، نقاشی و موسیقی و... مسئله ی تماس و مونتاژِ عناصرِ داخل آن در جریانِ زمان است.شما در هر بار برخورد با یک نمایش، با ریتم و تمپوی متفاوتی روی صحنه نسبت به برخورد قبلی مواجه میشوید،مسئلهی تئاتر از اینجا شروع میشود.
کار چند ماه تمرین شده است؟
چهار ماه.
و حرف آخر؟
تئاتر، یک تهدید به سیاستِ انسان است و سکوت، سهمِ سهمگین ما از مدرنیته.