نقدی بر آواز سنگ غمگین نمایش حاضر در جشنواره تئاتر استان آذربایجان غربی
این یک جنگ واقعی است که به روی صحنه جریان دارد
هرچه شخصیت ها از بین می روند ، تمام فضا بین کف زندگی و کف مرگ تقسیم می شود.در این اجرا پردهها به شکل دیگری خود را نشان میدهند در واقع ما شاهد فضا سازی با دکور صحنه که تقریبا شبیه پردههای ژنه عمل میکنند هستیم.
به گزارش خبرنگار ایران تئاتر از آذربایجان غربی ، نقد و بررسی نمایش آواز سنگ غمگین نوشته و کارگردانی پدرام رحمانی به قلم ابراهیم ابراهیمی منتقد سی و دومین جشنواره تئاتر استان آذربایجان غربی منتشر شد.
نمایشنامه:آواز سنگ غمگین
نویسنده و کارگردان: پدرام رحمانی
منتقد : ابراهیم ابراهیمی
برتراند وستفال نظریه پرداز بزرگ فرانسوی و بنیانگذار ژئوکریتیسیسم(نقد جغرافیایی) جملهی زیبایی دارد که میگوید:«وقتی جنگ به روی صحنه میآید تئاتر مجبور میشود دربارهی خودش حرف بزند».یکی از مهمترین و موثرترین نقدهای معاصر همین «نقد جغرافیایی» برتراند وستفال است که متاسفانه در حوزهی تئاتر در کشور ما به آن توجهی نشده است.در واقع من بر این باورم که امروزه ما باید در کنار سایر نقدها(نقد ژورنالیستی،زیباییشناسانه،تکوینی و...) به این نظریهی نقد در حوزهی تئاتر بسیار توجه داشته باشیم. فریده شهریاری در کتاب «ژئوکریتیسیسم چیست؟ روایتِ زنانه از جنگ» چنین مینویسد که:« در زمینه نظریه ادبی، نقد جغرافیایی یک روش میانرشتهای برای تحلیل است که نه فقط بر اطلاعات زمانی نظیر رابطه بین زندگی و زمان نویسنده (نظیر نقد زندگینامهای)، تاریخ متن (چنانکه در نقد متنی دیدهایم)، یا داستان (که در روایتشناسی بررسی میشود) تکیه دارد بلکه به دادههای مکانی نیز اهمیت میدهد. »ازسوی دیگر نقد جغرافیایی معتقد است بین جهان و متن، یعنی مرج و بازنمایی، یک ارتباط ارجاعی وجود دارد. نقد جغرافیایی با بررسی رابطه بین طبیعت فضا و وضعیت واقعاً موجود آن، به سراغ مطالعهی متن ادبی میرود و به نظریه جهانهای ممکن دست پیدا میکند.
در نتیجه من میخواهم تا حدی متن «آواز سنگ غمگین» را از این منظر بررسی کنم،بنابراین سعی خواهم کرد از آرای برتراند وستفال برای تحلیل متن کمک بگیرم. نمایشنامهی«آواز سنگ غمگین» داستانی است که از قرار معلوم پیرامون جنگ فلسطین و اسرائیل میگردد،نویسنده سعی دارد جنایاتی که در این جنگ روی داده است را در قالب یک داستان بسیار ساده اما زیبا به روی صحنه بکشاند.در هتلی در شهر رامالله دختر اسرائیلی به نام آمونا در انتظار شخص به نام میشل است،که قرار گذاشتهاند با هم ازدواج کنند.زگ تلفن هتل به صدا در میآید چندین دفعه اما هرگاه آمونا تلفن را جواب میدهد شخص پشت خط گوشی را قطع میکند تا اینکه در نهایت آن شخص با صدایی خش دار به او میگوید که میشل نمیتواند او راببیند و به لبنان رفته است تین شخص که خود را نعیم معرفی میکند، میگوید که میشل به جبههی مقاومت پیوسته است و از آنجایی که او نامههای میشل را بررسی میکرده است میداند که آن دو عاشق همدیگر هستند و در نتیجه از رازهای زندگی آن دختر آگاه میشود،او دختری فلسطینی است که توسط خانوادهای اسرائیلی به فرزندی پذیرفته شده،اسم اصلیش اسما است.نعیم او را در یک عکس که در جیب نعیم بوده است،دیده است،سپس شعری را زمزمه میکند شعری که دختر ادعا میکند آن شعر در دفتر میشل نوشته شده است.مرد میگوید که آنچه خوانده است شعر نیست کابوسهای وی هستند. کابوسهایی از یک زن که بیست سال تمام او را میدیده است.او همان اسما است.نعیم از کابوسهایش میگوید و آن زن هر چه بیشتر دچار ترس میشود.تا جایی که نعیم را به خیانت به دوستش میشل متهم میکند.تا اینکه مشخص میشود در واقع نعیم به واسطهی میشل آن دختر را به هتل کشانده است تا او را از خطر برهاند.مرد تحت تعقیب قرار گرفته و به زودی توسط نیروهای اسرائیل در همان هتل با آن دختر دستگیر میشود.در پایان داستان ما میبینم اصل ماجرا این است که نعیم (طاها اسم واقعی اوست)سالیان پیش در کشتار صبرا و شتیلا همسرنعیم را به پایین یک تپه میاندازند و دخترش را از او میگیرند و به یک خانوادهی اسرائیلی میدهند.او در واقع پدر اسما یا همان آمونا بوده است.نمایشنامه پر از لحظات زیبا و پر رمز و راز است.نمایشنامه در زیر آن شاعرانگی و آن آرامش ظاهری،چهرهای دیگری دارد،چهرهای پر از رذالتها و جنایت وحشیانهای که شاید توصیف آنها در این چند کلمه بسیار دشوار باشد.آنچه که مسلم است نویسنده پیرنگ و ساختاری دقیق را برای به سرانجام رساندن کارش دنبال کرده است.برتراند وستفال در تحلیل دربارهی چنین نمایشنامههایی که در رابطه با جنگ ساخته میشوند،یک دسته بندی مشحصی را پیش میبرد.او معتقد است که ما در طول تاریخ تئاتر سه نمایشنامهی بسیار برجسته در حوزهی تئاتر جنگ داریم.که تمام نمایشنامههای تولیدی این حوزه را میتوان بر اساس این سه نمایشنامه تحلیل و نقد کرد.نمایشنامهها به ترتیب تاریخی عبارتند از:«ایرانیان؛نوشتهی آشیل،هنری چهارم؛نوشتهی شکسپیر و پردههای متحرک اثر ژان ژنه». او در اساس معتقد است که چیزی به نام تئاتر جنگ نمیتواند وجود داشته باشد،چون اساسا جنگ خود نمایشی است که غیرقابل دراماتیک کردن است و در میدانی دیگر روی میدهد که آن میدان شباهتهایی به صحنهی تئاتر دارد.در نتیجه آنچه روی صحنهی تئاتر در دو نمایشنامهی اول یعنی ایرانیان و هنری چهارم روی میدهد اساسا یک نبرد تئاتری تن به تن است نه جنگ.او بر این باور است که جنگ با نبردو مبارزه کاملا متفاوت است.اما ب باور وی در نمایشنامهی« پردههای متحرک» اثر ژان ژنه آنچه روی میدهد جنگ واقعی است.برای درک بهتر این تفاوت او نقل قولی از ژیل کاستاز را مطرح مینماید که :« جنگ فقط مسلسل نیست جنگ در جایی در میان جمجمهها روی میدهد».همانگونه که من نیز بر این باورم در این نمایشنامه گرچه ما در صحنه شاهد هیچگونه جنگی نیستیم ،اما میتوانیم مصیبتهای این جنگ را احساس کنیم.این جنگ در بیرون صحنه در حال وقوع است و جریان دارد،همانگونه که از ابتدا بوده است،ما در اینجا محصول کشتار صبرا و شتیلا را بر روی صحنه میبینیم.این یک جنگ واقعی است که به روی صحنه جریان دارد. همانگونه که این اتفاق در نمایشنامهی ژنه میافت.در نمایش ژنه نمایشنامه: یک رویارویی عشق ، جنگ و تئاتر وجود دارد که موضوع پردههای متحرک را به نمایشی نمادین از عمق ذاتی این روابط تبدیل میشود.سه موئلفهای که من معتقدم در کار پدرام رحمانی نیز به وضوح دیده میشوند و یکی از دلایلم برای بررسی نمایشنامهی «آوازسنگ غمگین» در دستهی سوم برتراند وستفال دقیقا به همین منظور بوده است. نمایشنامه ی ژنه تقریبا مانند یک تابلو فرش عمل میکند،که از مجموعهای پرده پدیده آمده است که در آن ژنه به کمک این پردهها توهم و هرج و مرجی عظیم جنگ الجزایر را نشان میدهد،مکانهای مختلفی در این نمایشنامه به وسیله دوازده پردهی متحرک نشان داده میشود دنیای مردگان دنیای زندگان زندانها ... در نمایشنامهی پدرام رحمانی با ادامه نمایش ، هرچه شخصیت ها از بین می روند ، تمام فضا بین کف زندگی و کف مرگ تقسیم می شود. در این اجرا پردهها به شکل دیگری خود را نشان میدهند در واقع ما شاهد فضا سازی با دکور صحنه که تقریبا شبیه پردههای ژنه عمل میکنند ،هستیم.فضاهای مکانی در صحنه از لحاظ جغرافیایی بسیار قابل لمس و مشخص هستند،ما بدون ترسیم هرگونه حضور صحنهای میدانیم موقعیت جغرافیایی آن در چه نقطهای قرار گرفته و حتی میدانیم دقیقا دربرابر ساختمان هتل آمونا(اسما) هتل دیگری در آن طرف خیایان هستیم،همچنین میدانیم که در چه زمانی و در چه موقعیتی یک نسل کشی روی داده است ،اهمیت این مسائل دقیقا به این خاطر است که عملا تئاتر جنگ قابل بازنمایی نیست ،مگر آنکه تمام قرار دادهای جغرافیایی نمایشنامه نه به صورت مستقیم بلکه در دیالوگها ظاهر شوند.همچنین بنا به این که خود کارگردان نویسندهی نمایش بوده است طراحی قابل قبولی از نمایشش ارائه داده.بازیها بسیار حساب شده و چشمنواز هستند.و میتوان گفت هر چهار بازیگر کار موقعیتها و شخصیتهایی را که بازی میکنند را به خویی درک کردهاند