برای روز بازیگر به قلم رضا رجایی
جهان بدون بازی عدم است
تئاتر آذربایجان غربی- رضا رجایی؛ معتقدم برخلاف تعابیر معمول، تئاتر، بازآفرینیِ طبیعت، بازنمایشِ هستی، نمودار و نمودگانِ حقیقت و بازتولید و نمایش زندگی نیست بلکه خود، یک حیات مستقل، یک زندگی جدید، یک حقیقتِ برساخته/تراساخته و نوین، یک هستیِ خوداتکا و خودارجاع، از دادهها و ستاندههای پارادایم قراردادی و کوچک ولی غیرچهارچوبمند بهنام صحنه است.
گرچه یکسانانگاری و همانندسازیِ مادّه و انگاره، اُبژه و سوژه، شیء و ایده، امرِ برین و امرِ دون (قناس) با بهکارگیریِ بازنمایی و نمادآفرینی در کتب مقدّس مطرود و مذموم است لیکن چون خاستگاهِ معنا، کلام یا «لوگوس» است الزاماً هر خلق و آفرینشی به تعبیر ایشان از ماهیت غیرجسمانی برخوردار است و خداوند، کلام/کلمه است:
In the beginning was the Word, and the Word was with God, and the Word was God. (John 1:1)
در آغاز کلمه بود،
و کلمه نزد خدا بود، و
کلمه خدا بود. (انجیل یوحنا ۱:۱)
ریشههای عبرانی و نصرانی این جملات از عهد عتیق و عهد جدید؛ به توارث و تکرار در قرآن، بَدَل به شبهجملهی خلّاق و امریِ : « کُن فَیَکون » میشود، که همانا ارادهی خالق را در : « باش پس میشود » خلاصه خواهد کرد.
گذشته از تقدیس و قدرت کلام در نگرشِ متکلّمان و حکمتِ کلمه، گذشته از تعبیر و تحسینِ کتابت به امرِ قُدسی و تکریمِ کاتبان در حکمتِ اشراق، از کابالیسم در مصر باستان گرفته تا مکاتب شرقِ دور و بودیسم و هندوئیسم، ... حضورِ بیکلام، این سکوتِ مقدس، این حضورِ غیرمنفعل و بلافصل، حضورِ هستنده در هستی، به مثابهی درکِ هستی، «وجود»، «اگزیستنس» و یا به تعبیر هایدگر : «دازاین» تلقی میگردد.
همانگونه که صحنهی جهان، خالی از موجودات و هستندهگان، جدال منفعلی از هستی و عدم است، صحنهی نمایش و تئاتر نیز بیحضور بازیگر، خالی از افشاء یا «بغض حقیقت» خواهد بود. جهانِ خالی چه درون و چه برون از صحنهی تئاتر، برخلاف تئوری معجزهی فضای خالی «پیتر بروک» بهکار تئاتر نخواهد آمد؛ تا زمانی که نبضِ بازیگر، کفِ صحنه را نطپد؛ تا زمانی که موجِ تنفسِ نقشآفرینان، سقفِ تماشاخانه را سوراخ نکنند؛ ای جماعت، بههوش باشید: جهان برای ما بدون بازی، بدون بازیگر، جهانی ابتر از هستی و عدم است.
پ.ن. روز بازیگر بر شما هستندهگانِ صحنههای خالی و خلّاق به تهنیت و مبارکی!
۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۹